یک خبر خوش برای شما

Milad Suny
07:09 1403/11/18
8
0 0
یک خبر خوش برای شما

ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ

ﻣﻮﺍﻗﻌﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﺮﻭﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻠﻮﻝ ﻭ ﻣﮑﺪﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻗﺪﺍﻣﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ . ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﯼ ﺑﺪﺗﺎﻥ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺧﺮﯾﺪﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﮑﻨﯿﻢ , ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺍﺿﻄﺮﺍﺭ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ . ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ , ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻼﺹ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻬﯽ ﺑﻮﺩﻥ , ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﮑﺪﺭ ﻭ ﻣﻼﻣﺖ , ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻧﺸﺎﺕ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ .

ﺗﮑﺪﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺻﺮﻓﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﺳﺖ . ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ . ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻣﺎ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ .

ﺍﻣﺎ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﯾﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭﺍ ﺁﻣﻮﺯﯼ ﮐﻨﯿﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻼﻣﺖ ﻭ ﺗﮑﺪﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﯾﮏ ﺣﺎﻟﺖ ﺫﻫﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺭﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ , ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻫﯿﺪ ﻣﺜﻼ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ . ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺩﯾﮕﺮ , ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ , ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺿﻄﺮﺍﺭ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﯽ ﺑﺰﻧﯿﺪ , ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﯿﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﺪ . ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻼﻟﺖ ﻭ ﺗﮑﺪﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ , ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﺎﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﯼ ﺣﻮﺍﺱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﮐﻨﻨﺪ . ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺴﺎﻟﺖ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﺜﻼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﺑﺮﻭﯾﺪ . ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﮐﻨﯿﺪ . ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﻮﯾﺪ .

ﺟﺎﯼ ﺗﻌﺠﺒﯽ ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﻏﻠﺐ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻭ ﺳﻄﺢ ﺗﺤﺮﯾﮑﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﻫﻨﺪ . ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ :« ﻣﮑﺪﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻢ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ , ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺳﺮﮐﻦ .» ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺗﺎﻣﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭﻧﺪ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺭﺍﻩ ﺣﻠﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﺩﻥ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯼ , ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﻃﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﺘﺼﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ .

ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﺗﺠﺮﺑﻪ , ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﮑﺪﺭ ﯾﺎ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ , ﮐﺎﺭ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﯿﺪ . ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺣﻮﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﮐﻨﯿﺪ , ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ . ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺩﺍﺭﯾﺪ . ﺍﻓﮑﺎﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺣﺎﻝ ﮐﻨﯿﺪ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺭﺁﻭﺭﯾﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺴﺮﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﮐﻨﯿﺪ . ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻨﻔﻌﺘﺶ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺗﺠﺎﺭﺏ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ . ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ "ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻫﺎ" ﻫﯿﭻ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.

 

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻼﻟﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﯾﺎ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﯾﺎ ... ﺣﻮﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺣﺎﻝ ﻣﻌﻄﻮﻑ ﮐﻨﯿﺪ , ﮐﻢ ﮐﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺧﺎﺹ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺣﯿﺎﺕ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ . ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ  ﺍﺳﺖ . ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ , ﺍﻣﺎ ﺗﮑﺪﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺻﺮﻓﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﺳﺖ . ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ .

 ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻣﺎ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ . ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺰ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﻠﻮﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺮﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﻠﻮﻍ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﻭ ﻣﺸﻐﻠﻪ ﯼ ﺩﺍﺋﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﻠﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺣﺘﯽ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﻭ ﯾﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ  ﮐﻼﺱ ﻫﺎﯼ ﺁﻣﺎﺩﮔﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ . ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺳﯿﮏ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺷﺪ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺎ ﮐﺎﺭﺳﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺷﺪ ﺧﻮﺩ ﺗﺠﺎﺭﺑﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﻧﺪ.  ﻣﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻤﺎﻥ ﻫﻨﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﻫﯿﻢ ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﯾﻢ ﻭ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﻼﻟﺖ ﻭ ﺗﮑﺪﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺖ . ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﻋﻈﯿﻢ ﻭ ﺷﮕﺮﻑ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ .

باز گردیم به اصل خویش ۲

درعمق تاریکی اشتباهاتم غرق شده بودم، در باتلاق توهماتی که خود بافته بودم. گویی در خوابی عمیق فرو رفته بودم، خوابی که در آن هر قدمی که برمی‌داشتم، مرا بیشتر به ورطه نابودی می‌کشاند. هر تصمیمی که می‌گرفتم، هر انتخابی که می‌کردم، گویی با دستان خودم تار و پود زندگی‌ام را می‌گسست و آجر به آجر دنیایی که ساخته بودم را خراب می‌کردم. حالا در ویرانه‌ای نشسته‌ام که روزی خانه‌ی امید و آرزوهایم بود، ویرانه‌ای که حاصل غفلت و خودخواهی من است.

اما تو، با بی‌رحمی تمام، در حالی که من در این گرداب فرو می‌رفتم، مرا رها کردی، پشت پا زدی و رفتی. گویی هیچ‌گاه درک نکردی عمق رنج و پشیمانی که در قلبم موج می‌زند. شاید تصور می‌کردی که با این عمل، خودت را از این ویرانی نجات داده‌ای. اما باور کن، خیر این بی‌مهری را هرگز نخواهی دید. روزگار، چرخشی دارد که هرگز نمی‌توان از آن گریخت. دیر یا زود، همان تقدیری که برای من رقم زدی، برای خودت هم رقم خواهد خورد. و آن روز، شاید درک کنی که فرار از رنج‌ها، گاهی خود رنجی بزرگتر است. شاید آن موقع، در انزوای تنهایی‌ات، یاد رنج‌هایم بیفتی و درک کنی که چه اشتباهی کردی. شاید آنگاه دریابی که بخشش، در نهایت، تنها راه رهایی است، هم برای من و هم برای تو.

#عشق#توهم#توهم‌عشق#هنرانسان‌بودن‌سخت‌تر‌از‌خدابودن#وفادار#کامل#دوستداشتنی‌و‌غیردوست‌داشتنی#صفاباشه#هشتگ‌


 

باز گردیم به اصل خویش 1

مسعولیتی الهی

حیوانات، موجوداتی هستند که در زندگی ما نقش بسیار مهمی دارند. آن‌ها نه تنها به عنوان دوستان و همراهان ما شناخته می‌شوند، بلکه در بسیاری از فرهنگ‌ها و ادیان، به عنوان مخلوقاتی با ارزش و محترم نیز مورد توجه قرار می‌گیرند. در این راستا، باید به این نکته توجه کنیم که حیوانات نیز احساسات و نیازهایی دارند و ما به عنوان انسان‌ها مسئولیت داریم که به آن‌ها کمک کنیم و از آن‌ها مراقبت کنیم.

### گناه و بی‌گناهی حیوانات

حیوانات به دلیل عدم آگاهی از مفاهیم اخلاقی و اجتماعی، نمی‌توانند مانند انسان‌ها گناه کنند. آن‌ها به غریزه و طبیعت خود عمل می‌کنند و در بسیاری از موارد، رفتارهایشان ناشی از نیازهای اولیه آن‌هاست. به همین دلیل، ما باید به آن‌ها با محبت و دلسوزی نگاه کنیم و به جای قضاوت، به آن‌ها کمک کنیم.

### صفات انسان پرهیزگار

انسان‌های پرهیزگار، افرادی هستند که به اصول اخلاقی پایبندند و سعی می‌کنند در زندگی خود به دیگران کمک کنند. این صفات شامل مهربانی، دلسوزی، و همدلی است. وقتی که ما به حیوانات کمک می‌کنیم، در واقع این صفات را در خود تقویت می‌کنیم و به نوعی به انسانیت خود معنا می‌بخشیم.

### کمک به حیوانات

کمک به حیوانات می‌تواند به اشکال مختلفی انجام شود. از جمله:

1. **تامین غذا و آب:** یکی از ساده‌ترین و موثرترین راه‌ها برای کمک به حیوانات، تامین غذا و آب برای آن‌هاست. این کار می‌تواند در پارک‌ها، خیابان‌ها و حتی در خانه‌های خودمان انجام شود.

2. **پناهگاه‌ها:** حمایت از پناهگاه‌های حیوانات و کمک به آن‌ها در تامین نیازهای روزمره، می‌تواند تأثیر زیادی در زندگی حیوانات بی‌سرپرست داشته باشد.

3. **آموزش و آگاهی:** آموزش دیگران درباره حقوق حیوانات و نیازهای آن‌ها، می‌تواند به ایجاد یک جامعه دلسوزتر کمک کند.

### ثواب در درگاه خدا

در بسیاری از متون دینی، کمک به حیوانات و نشان دادن محبت به آن‌ها به عنوان عملی نیکو و با ارزش شناخته شده است. در اسلام، پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) بارها به اهمیت محبت به حیوانات اشاره کرده‌اند و به ما یادآوری کرده‌اند که هر عمل نیکو، حتی اگر کوچک باشد، در درگاه خداوند مورد قبول واقع می‌شود.

### نتیجه‌گیری

در نهایت، ما به عنوان انسان‌ها مسئولیت داریم که به حیوانات کمک کنیم و دل آن‌ها را شاد کنیم. این کار نه تنها به نفع آن‌هاست، بلکه به ما نیز آرامش و شادی می‌بخشد. با ایجاد یک جامعه دلسوز و مهربان، می‌توانیم به زندگی بهتری برای همه موجودات زنده کمک کنیم و در درگاه خداوند نیز ثواب با ارزشی کسب کنیم. بیایید با هم دست در دست هم، دنیایی بهتر برای حیوانات و خودمان بسازیم.

فاضل نظری . شعرهای گلچین شده

از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند

فاضل نظری

شعر آخر گریه های امپراطور
===================================
خانه قلبم خراب از یکّه تازی های توست
عشقبازی کن که وقت عشقبازی های توست

چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مست
کودکم! دستم پر از اسباب بازی های توست

تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست

قصه ی شیرین نیفتاده ست هرگز اتفاق
هرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توست

میهمان خسته ای داری در آغوشش بگیر
امشب ای آتش شب مهمان نوازی های توست

#فاضل_نظری 

==================================

خواب دیدیم که رویاست ولی رویا نیست
عمر جز "حسرت دیروز " و "غم فردا" نیست

هنر عشق فراموشی عمر است ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
... ... ...
ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟
در پری خانه ما حوصله غوغا نیست

ما پلنگیم! مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه ی توست! خطا از ما نیست

خلق در چشم تو دل سنگ ولی ما دلتنگ
"لا الهی" هم اگر آمده بی "الا" نیست

موج شوریده دل آشفته ی ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست

بر گل فرش به جان کندن خود فهمیدم
مرگ هم چاره دلتنگی ماهی ها نیست

 فاضل نظری

===================================
 

اگر سرم که از انکار کردگار پرم

اگر دلم که از اندوه روزگار پرم

 

دقق تر بنگر این قبار از آینه نیست

خود این منم که در آیینه از غبار پرم

 

ستون تسلیت روزنامه ای شده ام

که از مرور خبرهای ناگوار پرم

 

درختی ام که پر از قلبهای کنده شده است

ز خالکوبی غم های روزگار پرم

 

نه اهل کشتی نوح و نه سر نهاده به کوه

برای آمدن مرگ از انتظار پرم

 

مگیر زورق فرسوده مرا از رود

که از امید رسیدن به آبشار پرم...

 
فاضل نظری

گریه های امپراطور
===================================
گفته بودم پیش از این ، «گلخانه ی رنگ » من است.
حال می گویم جهان ، پیراهن تنگ من است.

استخوانهای مرا در پنجه آخر خرد کرد،
آنکه می پنداشتم چون موم در چنگ من است.

دوستان همدلم ساز مخالف می زنند،
مشکل از نا سازی ساز بد آهنگ من است.

از نبردی نا برابر باز می گردم!دریغ!
دیر فهمیدم که دنیا عرصه جنگ من است.

مرگ پیروزی است ، وقتی دوستانت دشمنند.
مرگ پیروزی است، اما مایه ننگ من است.

فاضل نظری

گریه های امپراطور

===================================
 

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
 فاضل نظری
گریه های امپراطور
===================================
تا کی تحمل غم و تا کی خدا خدا
دیگر ز یاد برده گمانم مرا خدا

در سنگسار ، آینه ای را که می برند
شاید شکسته خواسته از ابتدا خدا

اکنون که من به فکر رسیدن به ساحلم
در فکر غرق کردن کشتی است نا خدا

امکان رستگاری من گر نبوده است
بیهوده آزموده مرا بار ها خدا

با نیت بهشت اگرم آفریده است
می راندم به سوی جهنم چرا خدا

ای دل خلاف هروله حاجیان مرو
کافی است هر چه عقل درافتاد با خدا

بگذار بی مجادله از نیل بگذریم
تا از عصا نساخته است اژدها خدا
 فاضل نظری گریه های امپراطور
===================================

حتی اگر از عشق سری خواسته بودم
از شوکت سیمرغ ، پری خواسته بودم
خورشید درخشان به کفم بود ، ولی من
از شمع ، دل شعله وری خواسته بودم
با عقل خود از عشق سخن گفتم و خندید
آری ! خبر از بی خبری خواسته بودم
غیر از ضررم مشورت دوست نبخشید
ای کاش ز دشمن نظری خواسته بودم
افسوس ! خدا حاجت یک عمر مرا دادی
ای کاش لب سرخ تری خواسته بودم

 

فاضل نظری

گریه های امپراطو

===================================
 

اعتماد

Milad Suny
15:14 1403/11/11
5
0 0
اعتماد

اعتماد، همچون یک گل نازک و زیباست که در دل هر انسان می‌روید. این گل، ریشه در امید و عشق به انسانیت دارد و به ما این امکان را می‌دهد که در دنیای پر از چالش و ناامیدی، به یکدیگر نزدیک شویم. اما در دنیای امروز، گویی این گل در معرض طوفان‌های بی‌رحم قرار گرفته است. من هنوز به مردم اعتماد می‌کنم، اما این اعتماد همچون یک شمع در باد است که هر لحظه ممکن است خاموش شود.

در نگاه اول، اعتماد به دیگران می‌تواند نشانه‌ای از قدرت و شجاعت باشد. اما هر بار که دروغی از زبان کسی می‌شنوم یا توطئه‌ای در دل یک رابطه شکل می‌گیرد، این شمع کم‌نورتر می‌شود. در این دنیای پر از صداهای بلند و کلمات فریبنده، گاهی احساس می‌کنم که انسان‌ها بیشتر از آنکه به یکدیگر کمک کنند، در پی منافع شخصی خود هستند. این احساس، همچون سایه‌ای سنگین بر روی دل من نشسته است و هر روز سنگین‌تر می‌شود.

من به یاد دارم روزهایی را که با دل خوش به دیگران نزدیک می‌شدم، بدون اینکه ذره‌ای از شک و تردید در دل داشته باشم. اما حالا، هر بار که به کسی نزدیک می‌شوم، در پس ذهنم صدایی وجود دارد که می‌گوید: «آیا این فرد هم مانند دیگران خواهد بود؟ آیا او نیز در پی فریب من است؟» این سوالات، همچون زنجیری بر پای من بسته شده‌اند و مانع از آن می‌شوند که بتوانم به طور کامل به کسی اعتماد کنم.

با این حال، هنوز هم در دل من جایی برای امید وجود دارد. من می‌دانم که در میان این همه دروغ و فریب، انسان‌های راستگو و صادق نیز وجود دارند. کسانی که با تمام وجود به صداقت و وفاداری پایبندند و می‌توانند نور امیدی برای دیگران باشند. من به دنبال این افراد می‌گردم، زیرا می‌دانم که هنوز هم می‌توان به انسانیت اعتماد کرد.

در این مسیر، شاید لازم باشد که بیشتر از قبل مراقب باشم و با دقت بیشتری به انتخاب دوستان و همراهانم بپردازم. اما این مراقبت نباید به معنای بسته شدن در دل و قطع ارتباط با دیگران باشد. بلکه باید به من یادآوری کند که انسان‌ها می‌توانند تغییر کنند و در هر فردی، پتانسیل خوبی وجود دارد.

اعتماد، در واقع یک سفر است. سفری که ممکن است پر از چالش و ناامیدی باشد، اما در عین حال، می‌تواند به ما یادآوری کند که عشق و دوستی هنوز هم در این دنیا وجود دارند. من هنوز به مردم اعتماد می‌کنم، زیرا می‌دانم که در دل هر انسان، داستانی نهفته است که می‌تواند به من یادآوری کند که ارزش اعتماد کردن، حتی در دنیایی پر از دروغ و توطئه، هرگز از بین نمی‌رود.

 


 

آخرین مطالب

مترسک

مترسک

پربازدیدترین مطالب

مترسک

مترسک

36 بازدید
Milad Suny Milad Suny
دوشنبه، 22 بهمن 1403

محبوب‌ترین مطالب