
چقدر بد است که ما جماعت دهانمان را باز میکنیم و هرچه میخواهیم میگوییم و انجام میدهیم بدون اینکه خدای بالا سر را در نظر بگیریم.
چقدر بد است که دهانمان را باز میکنیم و راجب همه چیز و همه کس قضاوت میکنیم و نظر میدهیم. درست مثل یک قاضی فقط با اختیارات کامل و در همه موردها. بدون اینکه بدانیم آن موضوع یا آن کس چه هستند، چچه کردند و در چه شرایطی هستند وچه حال و روز ویا چه فکری دارند.
با هر قضاوت هم زخم زبانی به طرف میزنیم که جایش تا سالها و یا شاید تا پایان زندگی اش درد کند و خوب نشود.
برای نظر دادن و قضاوت باید کفشهای آن شخص را به پا کرد و دقیقا در همان شرایط قرار گرفت، باهمان فکرو تصور آن طرف و بعد ببینیم که ما چه میکنیم در شرایط مشابه.
ولی این مسعله برای کسی اهمیت ندارد و با وجود اینکه همه این موضوع را میدانیم و دلمان میخواهد در مورد ما به همین گونه رفتار شود، اما باز همان قضاوتهای عجولانه و دروغ و توهم آلود را انجام میدهیم.
ما به راحتی بیان چند کلمه، قضاوت میکنیم و طرف مقابل به سادگی شنیدن چند کلمه حتی میمیرد و یا زندگی اش تحت تاثیر قرار میگیرد، ببعد میگوییم ای بابا من که چیزی نگفتم و همه ایرانیها همین طوری اند و حرفها و دلایل پوچ دیگه.
مورد دیگه نابود شدن طبیعت به دست ما مردمه، مخصوصا در ایران.
این هم کاملا شبیح قضاوت کردنهای پوچ و باطلمونه و از یک جنس هستند. چون در هر دو اون دو موجود مقابل میمیرند به سادگی و راحتی، توسط ما.
مثلا به راحتی در طبیعت آشغال میریزیم و یا به هزاران روش زمین و آسمان و هوا و آب و کلا طبیعت و نابود میکنیم بدون اینکه برایمان اهمیت داشته باشد که چه کار بد بزرگی کردیم و این اصل و اصول کافریست نه مسلمان بودن
حیوانات و پرندگان و درختان و موجودات درون دریاها به دست ما و شوخی شوخی کشته میشن و از بین میرن و ما همچنان در توهم مسلمان بودن.
اگر کمی فکر کنیم، فهمیدنش کار سختی نیست که ما حتی انسان هم نیستیم چه برسه به مسلمان.
نمیدانم ما کی میخواهیم بفهمیم ارزش طبیعت و حیوانات برای خدا با ارزش ما برابر است چون هر دو مخلوق خدا هستیم و خدا به یک اندازه روی همه مخلوقاتش غیرت دارد و همه را به یک اندازه عاشق است.
اگر ما مسلمان هستیم باید حداقل دست از قضاوتهای بیموردو نظر دادنهای الکی و نابودی طبیعت و بی اهمیتی به آنها دست برداریم، چون اینها حداقل انسان بودن است.
امیدوارم روزی برسد که ما آدمها انسان شویم و دست از اشک خدا را در آوردن برداریم، تا شاید بعضی از ما، )تعداد اندکی از ما،) شاید به درجه مسلمانی هم برسند
پایان تلگراف ساعت ۷:۳٠ روز پنجشنبه ۲۷ دی ماه و در حال رفتن به سر کار