مقدمه :
سلام من میلاد هستم
و اصلا آدم مهمی نیستم که حتی پدر و مادرم هم بخواهند مرا بشناسند و شما هم حتما با این نظر موافقید(با مسائلی که در مورد من شنیدید و در اشل بزرگتر به خاطر اینکه اصولا ایرانیها اینگونه فکر میکنند که در مرکز جهان ایستادهاند و دنیا و زمین و زمان باید دور آنها بگردد)و کار مهمی هم تو زندگیم انجام ندادم(به خاطر تبعیض و ظلم بیحدی که به من شد و همچنین ناتوانی خودم در پیدا کردن مسیر درست)و آنچنان نقطه تاریکی هم در زندگیم نداشتم که کسی بخواهد به دنبالش بگردد(که البته با چیزهایی که در تقریبا ۱۰ سال گذشته دیدم و شنیدم میدانم که شما هرگز اینطوری فکر نمیکنید.ولی خوب مهم نیست چون من خودم لااقل میدانم چه کردم و در روز حساب هم قرار نیست این مردم حساب مرا رسیدگی کنند و حساب کننده هم نظر دیگری دارد، قطعا) حداقل تا قبل از ده سال گذشته که اینگونه بوده.
اما نمیدانم چرا در عین حال که همه به نکات بالا ازعان دارند،ولی چرا همه چیز و همه کس به گونهای دیگر است و اتفاقات ده سال گذشته درست عکس این وضعیت را فریاد میزند و چرا این کشور ما اینقدر وضعیت متناقضی دارد و انسانها واقعا در این خاک پر گوهر به دنبال چه میگردند.
مثلا همسایگان من در این ده سال گذشته چرا شبانه روز بیدار بودند و بدون اینکه بخوابند و بیوقفه و با عصبانیت و جدیت کامل مسائلی را به من گوشزد میکنند که هیچ کدام در مورد من و کارهای من و زندگی من تا قبل از این مدت گذشته و حتی بعد از این مدت نیستند و لحظهای هم به خودشان استراحت ندادند و هر ثانیه در حال تهدید و مثلا تمسخر و غیبت و مثلا بردن عابرو من و فوحش دادن به من و هر چیز بد و گناهی بزرگ دیگر هستند. که میدانم توان پاسخشان نیست لحظه ای که چشم ببندند و از این دنیای توهم دروغ بروند و وارد دنیای حقیقت ویا دنیای پس از مرگ و یا هر اسم دیگری بشوند.
اما از روز اول هم میدانستم که از همان ۲۸ سالگی تا زمانی که زندهام دیگر کسی دست بردار نیست و این مسئله و حرفهایی که شنیدند پیچیدهتر از این است که فراموش بشود و حتی در همین ده سال هم صدها موضوع دیگر به آن اضافه شد.از نوع مافوق توهم
حالا به هر حال انسانی پیدا نشد که حرف ما را بفهمد ، در شرایطی که شبانه روز داد زدیم و التماس کردیم که حرفهایی که میزنید دروغ و اشتباه است ، اما شاید در آینده کسانی باشند که با خواندن مطالب و نوشتههای امروز من ، چیز دیگری را از این ده سال زندگی الکی و حقیرانه کشف کنند که به واقعیت نزدیک تر باشد.
به هر حال من تا بتوانم از خودم و زندگی محقرانهام ، در این وبلاگها خواهم نوشت ، شاید یک روزی کسی پیدا شد و فرق بین دروغ و راست را متوجه شد و حرفهای من را فهمید و طور دیگری مرا شناخت.
مرا که معمولی ترین آدم این شهر بودم ومردم مرا فانتزی ترین و عجیب غریب ترین موجود خلقت دیدند و
به سر من آوردند که تا امروز سر کسی دیگر نیامده بود ،
در طول تاریخ و عرض جغرافیا
زندگی من به روایت خودم (که احتمالا درست تر از ََآن چیزی هست که خانوادهام در مورد من ساخته و مردم میگویند)َ
در ۹/۵ سال گذشته خانواده ام برای سالهای قبل ۱۳۹۴ و باز خانوادهام و شیطان مجسم (سمیه جمشیدی) و مردم اطرافم برای سالهای بعد از عید۱۳۹۴ تا امروز نتنها بدون رحم و انسانیت که با استعانت از خود شیطان بیش از ۳۰ دروغ خیلی بزرگ و وحشتناک به من بستهاند که هر کدامش یک قسمت و یک بخش از قسمتهای زندگی ام را در بر میگیرد.تا تمام مراحل و ثانیه های عمرم را فرا بگیرد. تا مردم نهایت لذت را ببرند خوشحال در گروههای ۳/۴ نفری برای هم تعریف کنند و عشق کنند ، برادرم نهایت استفاده را ببرد و بیش از ۴ ملیارد سهم الارث مرا بدون یک کلمه اضافه شنیدن بخورد و خدمت سربازی اش را در شرایطی که به خاطر بیعرضه بودن باید ده ساله میگذراند با دیوانه معرفی کردن من معاف شود و آهنگ که نه اراجیفی که میخواند به نام رپ را همه ایران گوش کنند ، سمیه جمشیدی هم با جمع کردن آدمها دور خودش و وحشتناک ترین تحلیلهای دروغ و همچنین احتمالا پولی که از علیرضا میگرفت عشق کند ضمن اینکه چون حسادت با این دختر معنی میگیرد ،نابود کردن زندگی من و گرفتن همه چیز حتی حق حیات از من که آرامش میکرد را به دست آوردند و مادرم ، مادرم که تنها زنی هست در طول تاریخ بشریت که این بلا را بر سر پسرش آورده نمیدانم برای چه چیزی حاظر به این کثافت کاری بزرگ شد. و من که هر ثانیه ای از ده شهریور ۱۳۹۴ که بیدار بودم و در خواب نبودم در حال التماس و زجه که من این کارها را نکردم و این دروغها را که گاهی روزی یکی اضافه میکردند و گاهی چندتا را به من نسبت میدادند با ضمیر و فعل و فاعل گذشته ، حال ، آینده و هیچکس در این سرزمین پهناور پیدا نشد که حرفی به جز چندش آور ترین حرفهای این جماعت بزند و یک جوری به من کمک برساند و بر عکس فیلمها و کلیپها و آهنگها ساختند و کتابها نوشتند و تلویزیون برنامه ها ساختند و ۹۲ ملیون ایرانی به جان من یک نفر افتادند و من هم که با همان حرکت اولشان مردم ، دیگر صدایی از من بیرون نیامد و حتی قانون مسخره این نظام و این کشور هم به دادم نرسید تا الان که اینقدر امر به اینها مشتبه شد که بعضی ها بیش از ۱۷۰ نفر آمدهاند با شوق و خوشحالی آن تهمت اول را برداشتهاند و برای بالا رفتن خودشان داستانی زیبا ساخته اند و قرار است خوشحال شاد و در شرایطی که مردم و نیروی انتظامی به گردنشان گل انداخته اند همه با هم به دادگاه برویم و اظهارات اینها در کمتر از ۵ دقیقه ثبت بشه و در کمتر از ۵ دقیقه آیندش در حال درست کردن طناب دار من باشند.
• این مردم و این خانوادههای پدری و مادری ام در ۹/۵ سال گذشته بلایی به سر من آوردند که تا امروز بشر به چشم خود ندیده و حرفهایی بینهایت پلشت و چرک آلودو کثیفی به من زدند که اصلا نباید از دهان انسان خلیفه خدا ، خارج میشد و شکنجههایی کردند مرا تک تک ایرانیها و مردم این شهر چه خانواده چه فامیل چه دوست و آشنا و چه صد پشت غریبه هایی که هنوزم آنها را ندیدم و نمیشناسم (که امیدوارم هیچ وقت هم چهره کریحشان را نبینم) که فکر کنم خدا هم باور نمیکند که انسانهایش به چنین موجودات حقیر و بی ارزشی تبدیل شدند.
• فقط به جرم اینکه من نتوانستم بفهمم که این لاشخوران اطراف من با چه وسیله ای ۹/۵ سال زندگی من را دیدند و هر ثانیه اش را پخش کردند و هر لحظه هم تهدید کردند که حالا که ما داریم تو را میبینیم و تو هم نمیفهمی که چه غلطی باید بکنی ما تو را میکشیم و جسدت را در بیابان میاندازیم (البته صدها برابر بدتر از اینها که نمیتوانم بنویسم و اگر عهدی بود که دروغهای کثیف اینها را نشنیده بود و دوست داشت موضوع را بداند به شماره من 09030322827 و یا ایمیل من miladsuny438@gmail.com تماس بگیرد تا همه موضوع را کامل برایش تعریف کنم)
• خانواده من و این مردم مرا غریب کش کردند و بی پناه و بی کس و تنها گیر آوردند و هر غلطی که خواستند با من و اعصاب من کردند به جرم این که دروغها و اراجیفی که در موردت میگوییم راست است و باید قبول کنی و تاوانش را هم صدها بار بدتر از همه باید پس بدی و حتی راضی نشدند که ۹/۵ سال پیش مرا بکشند و اول ذره ذره تمام زندگی ام و تمام خودم و تمام اختیارات و حقوق اولیه انسانی ام را از من گرفتند و بعد بدترین تهمتها را که به درد ایران و ایرانی میخورد را به من نسبت دادند و بعد هر لحظه شکنجه ام کردند (هر لحظه از اول عید ۹۴ تا امروز که ۸/ مرداد ماه سال ۱۴۰۳ است
• من در این مدت بلاها و حرفها و دروغهای بینهایت کثافت و شکنجههایی دیدم که هیچ انسانی ندیده بود و گفتند و مستانه و پیروزمندانه خندیدند و عیش و نوش کردند هر لحظه با تهمتها و دروغها و تخیلاتی که به من بستند و من هم فقط زجه زدم که من نکردم نکردم و نکردم
• این مردم و این خانواده که با من این چنین کردند ، ننگ خدا هستند.چون اینها انسانیت را و شرافت را و وجدان را صدها پله افول دادند و به قعر نابودی کشاندند و هنوز که هنوز ه همین الان دارند تهدید میکنند و تهمت میزنند و عابروی مرا بین همدیگر پاس میدهند و شخصیت مرا و موجودیت مرا و مغز و روان مرا و روح و افکار مرا . و هنوز که هنوزه این مردم دلقک دارند میخندند و با چند تا دروغ که بیشترش را هم خود حرومیشان درست کردند دارند ذوق مرگ میشوند.
• اینها کاری کردند که زن من در قدم اول به بدترین شکل از من طلاق عاطفی بگیرد و بعداز ۵/۵ سال برای همیشه برود و داغ دوست داشتن را بر دل من بگذارد.
• اینها عابرو من را توپ فوتبالی کردند و کوچه به کوچه و خانه به خانه و شهر به شهر با آن بازی کردند و آخرش هم میگفتند من خندیدم پس حقم است و دوباره همان کثافت کاری از اول توی تمام ۹/۵ سال
• اینها آرزوها و امیدها و خواستههای حقیر مرا که بی اهمیت ترین چیزها بودند را از من گرفتند
• اینها با کلید واژه باید دیوانه شود و سر به بیابان بگذارد ، اعصاب و روان مرا آتش زدند.
• این حرامیان جلوی زن و خانواده زنم مرا آتش زدند و عابرو و اعتبار مرا از ۱۰۰ به زیر منفی ده هزار کشیدند. مردم لجباز نفهم بیشعور خرافت زده بیسوادی که در تمام عمرشان ثانیه ای به بهتر شدن فکر نمیکنند و اعتقاد دارند به عنوان انسان کامل به دنیا آمده اند و نیازی به بهتر شدن ندارندو هر کدام از این تحقیر شدهها فکر میکنند در مرکز توجه هستی و آفرینش قرار دارند واگر نباشند کائنات چرخش نمیچرخد. مردم گناه کاری که فساد تا بن دندانهایشان رسوخ کرده و حاظر به انجام هر عملی هستند و ۹/۵ سال است به من میگویند تو خودفروشی کرده ای ، مردمی که برای ریالی جد و آباد همدیگر را به جلوی چششان میآورند
.