در ساعتی پیش فکری بر من گذشت که این بود: که من ۹ سال و نیم است که برای تفریح ویا خرید لوازم مورد نیازم پایم را به بیرون از اسارتگاه نگذاشتهام و اگر در این ۲/۳ سال گذشته بیرون رفته ام فقط برای کار روی ارابه مرگم است که هیچ درو پیکری ندارد و مجبورم خرجم را با آن به هر شکلی دربیاورم.(هرچند پولی از خرج خودش بیشتر نسیب من نکرده)فهم کردم که وقتی که به بیرون میروم ساعت را از دست میدهم و نمیفهمم که چند ساعت است که به بیرون منزل شده ام و فهمیدم که ساعت بدن مردان دیگر به بیرون منزل تنظیم است و ساعت بدن من به داخل اسارتگاهم (ونه منزل) و این بود یک از هزارانی که این قوم یجوج و مجوج بر سر من آوردند.
۹سال و نیم است که پایم را از برای تفریح به بیرون اسارتگاه نگذاشته ام که مانند بقعیه مردم خود را به دشتی و بیابانی برسانم و ساعتی را از برای تفرج در بیرون اسارتگاه باشم.
لعنت بر کسانی که این ستم بر من روا داشتند و لحظهای فکر نکردند که اگر او هرچه که ما میگوییم باشد (که نیست و تمام حرفهای این حرامیان دروغ است)حداقل یک انسان است.
در ست است که مثلا در بند ما و خرافات ما و جهل و بیشعوری ما اسیر است و زمانه ما را به نامردی بر او چیره گردانده و ما را بر او پیروز گردانیده ولی حداقل لحظه ای را بگذاریم بیارامد حداقل.
در چند روز پیش از این زنی شیطان صفت از آن دستگاه شیطانی صدایش شنیده میشد که میگفت (ای بابا او که هرکاری که دلش میخواهد که انجام میدهد پس قهر عظیم ما چه شد) و کسی نبود که به او بگوید ای ظالم خون خوار که معلوم نیست اهل کدام دیاری،حداقل شرافت و انسانیتت را (که البته سالهاست که زیر پا گذاشتی ) زیر پا مگذار و به مانند انسان اگر هستی که من شک دارم تو انسان باشی،رفتار میکن که شایدم روزی تو گرفتار شوی در این سرزمین توهم و دروغ ،تا حداقل روی کمک خواستن از پروردگار را داشته باشی.که ولله آنی که زیان کرد شما بودید نه من بیگناهی که به این دخمه افتادم توسط شما در ۹ سال و نیم گذشته، که روزی که روزش است زبان باز میکنم و آن صدها هزاری که از من گرفتید را به خدای خود خواهم گفت و او بیش از این صدها هزار را از شما خواهد گرفت و حق من مظلوم را از شما خواهد ستاند.که حق خوردنی نیست و حق است پیروز در همه زمانها و مکانها .
بیهمه چیزان من تنبلی نکردم، شما بودید که بی رحم و شفقت و بی دل و بی روح، نخواستید از برای من آنچه را که برای خود میخواستید و خواستید برای من هر آنچه که برای خود و عزیزانتان نخواستید.شما با ظلمی که هر ثانیه بر من روا داشتید از تهمت و تحقیر و ناسزا و غیبت و ریختن عابرو و تمام دروغ هایی که به من نسبت دادید ، نگڌاشتید من کاری پیدا کنم و روزی که حقم بود و خدا برایم درنظر گرفته بود را بدست بیاورم و به خانه ببرم و این هم یکی از هزاران ستمی بود که بر من روا داشتید.
شما و رهبڔانتان بودید که کاری کردید که همسر من بدان گونه من را کناز بگڌارد و هر ثانیه از من دورتر شود.
شما و رهبرانتان باعث شدید که من نتوانم بعد از جهار سال که همسرم را طلاق دادم آن هم همسری که ثانیه ای برای من زن نبود، عشقی داشته باشم، مثل بقعیه آدمها.
خلاصه این که شما کار بزرگی کردید . ظلمی کزدید که در طول تاریخ و عزۻ جغرافیا ،نکرده بود.
پس با دلی صدهزار تیکه و شکسته ،مثل عیوب پیغمبر که ۷/۵ سال در عذاب مردم قرار گرفت و من ۹/۵ سال، که به صفت زیبای صبر پیش خدا عزیز شد، از خدا میخواهم میطلبم لعنتش را برای مردمی که این چنین ستم کردند بر من بی آنکه قلبم را مثل شما سخت کرده باشم و بی آنکه به مانند شما شرافت و انسانیتم را زیر پا گذاشته باشم.
پس ای فرمانروای هستی بگیر حق من بلادیده را از این ستمکاران دروغ پیشه بیشرف سرزمینم که مرا نخواست بدان گونه که باید میخواست.
پس بر من هم هیچ عهدی نیست با این سرزمین و مردمانش.